ارسال
شده توسط پیامهای محبت در 83/7/5 12:41 عصر
بنام حق
چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست؟
چه مجلست کزو های وهو نمی آید؟
این روزا حسابی یه وری شده ام...
به قول حافظ: چه توان کرد که سعی من ودل باطل بود...
یکی به من بگه اصلا تو رو با این کلمات آسمونی چه کار. برو شترت رو بچرون عوام.
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند؟
در خلوت آسمونی دلهاتون، یه یادی از یک مفلس خمار بکنید :
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
وای اگر خرقه پشمین به گرو نستانند...
بقول مولانا :
ای یار ما عیار ما جان دل خمار ما
پا وا مکش از کار ما، بستان گرو دستار ما
یا حق مددی